loading...

مجله علمی آموزشی خبری تفریحی دیجی پست

در این وبلاگ تمام اخبار علمی و تکنولوژی را میخوانید

بازدید : 232
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 6:58

روز اول دانشگاه و انتخاب واحد ترم اول

میگن عمیق ترین دوستیا از حرص درار ترین و گاهی وقتام بدترین روابط جوونه میزنه و شاید این درست ترین حرفی بود که تو این بیست و چند سال عمر با عزتم با پوست و استخونم حسش کردم.

روز اول دانشگاه بود و ولوله ثبت نام.جلوی من ایستاده بود و با عینک گرد ته استکانی و نگاه موربِ حاصل از گردن کج و تیکِ ناخواسته‌ی دستش وقتِ جابجا کردن عینک حسابی شبیه آبجی کوچیکه هری پاتر شده بود.گوشامو تیز کردم و فهمیدم هم رشته ایم.نوبت من که شد آروومه آروم شروع کردم به حرف زدن با مسئول آموزش.همین که رشتمو گفتم برگشت و با لبخند کش اومده و گردنِ کج و نگاه موربش در حالیکه داشت عینکشو فشار میداد به نقطه‌ی نامعلووم وسط دو ابروش گفت : عهه شماا هم؟

اونجا اولین برخورد ناخواسته ما شکل گرفت.روزا میومدن و میرفتن و دختر خانومِ مذکور روز به روز توی نگاه من جذاب تر میشد!!انقدر که دوس داشتم یکی ازون چوبای سحر آمیز داشتمو با یه جمله تبدیلش میکردم به یه . .... بگذریم ؛ شاگرد الف کلاس بود و سوگلی استادا. تقریبا نماینده اکثر کلاسا بود و جزوه‌هاااشم که ...
(آه کشیده و زیر لب اصوات منشوری زمزمه میکند)
این وسط تنها چیزی که همیشه متعجم میکرد شناختش از استادا بود.تقریبا همه رو میشناخت.سبک تدریسشون؛چجوری نمره دادنشون!!حتی مناابع و جزوه‌هاشون و کلی اطلاعات دست اول که رمز شبی بود در نوع خودش!

اون روزو هنوز یادمه ! روز قبل انتخاب واحد بود وبا بچه‌های همکلاسی حلقه زده بودیم دور میز وسط حیاط .جلسه نقد و بررسی اساتید بود یا مثلا شناسایی اساتید برتر با رای دانشجوها!به این منوال که هرکی از دیده‌ها و شنیده‌هاش از اساتیدی که قرار بود باهاشون واحد برداریم یه شرح حال میداد. بحث گرم بود که یهو بزرگوار اومد و با همون لبخند مرموز و نگاه نافذ از پشت عینک گرد ته استکانییش وارد جمع شد و نشست روی نیمکت؛ درست کنااار من.بحثو ادامه دادیم و نوبت من شد ؛ با بی حوصلگی گفتم: نمیدونم .تا حالا چیزی نشنیدم ازش!حالا بر میدارم یه چیزی میشه دیگه ... هنوز جمله مو تموم نکرده بودم که برگشت سمتم و گفت : واااقعا؟ حالا یه چیزی میشه؟ خب یه کم تحقیق کن قبلش! با چشمایی که تعجب و حرص توامان توش موج میزد نگاش کردم و گفتم: همه که مث شما شجره نامه وشماره شناسنامه استادا رو ندارن جانم!بچه‌ها سکوت کردن و همه منتظر جواب بودیم که تلفنشو برداشت.از رفتارش میشد حدس زد داره دنبال چیزی میگرده.بعد چند دقیقه تلفنشو برگردوند سمتمون و گفت : "این استادوئه! یه اپه برای نقد و بررسی اساتیدونقد و بررسی دانشگاه.کارای زیادی میشه باهاش کرد.مثلا شناسایی اساتید برتر با رای دانشجوها،ثبت نظر و تصمیم درست در مورد اینکه با چشم بسته استادیو انتخاب نکنیو باهاش درس برنداری!اینجوری دیگه به شماره شناسنامه وشجره نامه استادم نیاز نداری!جمله اخرشو خطاب به من وبا حرص گفت !

حتما باقیشو خودتون حدس میزنین.. از دل اینهمه حرص خوردن و چشم و هم چشمی‌دوستی‌‌‌ای جوونه زد که بهترین یادگار اون دورانه. البته بعد ازآشنایی با استادیو

از ما که گذشت و چ خوش گذشتنی بود... شما هم به دورهمی‌بزرگ استادیو بیاین و استادا رو نقد کنین.کی میدونه؛ شاید یه دوستی قشنگ دیگه جوونه زد.

باز آ که نمانده است ز اسلام بجز نام...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 24
  • بازدید کننده امروز : 25
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 64
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 1116
  • بازدید کلی : 8408
  • کدهای اختصاصی